ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 30 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 10 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

دیالوگ1

من:ماهرخ بابا کجارفته؟   ماهرخ:کار من:چی بیاره؟ ماهرخ:پول من:چی بخریم؟ ماهرخ:شیر،ماس،بتنی،اوله ************************* من:ماهرخ نکن دست نزن این کار خوبی نیس! ماهرخ:تاتا عباسی خدا منو نناسی بدل بابا بناسی(کلا بحث عوض میکنه و به کارش ادامه میده) من:ماهرخ من با شمام حواسم بهت هستااااااااااا(یکم روش تاثیر میزاره) ماهرخ:در مرحله اول چشاشو ازم میدزده واسه ۳ دقیقه در نهایت بدو بدو در روووووووو ******************************* امشب با مامان جونی و ماهرخ رفتیم بازار منو ماهرخ کنار ماشین منتظر مامان جونی بودیم که من خسته شدم و رو جدولا نشستم ماهرخ هم سوار کالسکه بود ماهرخ:مامان پاشوووووو نشین!! من:چر...
31 مرداد 1392

جمله واره 1

گاگا میسنه گاگا میسنه گاگامیکنه دوش=آقای بد اخلاق میاد میزنت گوشتم میکنه   ماما میتنه دوش=مامان گوشت میکنه مامان دوا میتنه=مامان دعوات میکنه زالا مو تیشید صفف مو تیشید=زهرا موهای صدف کشید  
31 مرداد 1392

[عنوان ندارد]

فک میکم بهتر باشه از این به بعد وارد یه بخش جدید بشیم و دیگه دونه دونه لغتای ماهرخ جون ننویسم آخه دخمری با جمله هاش منو بیشتر شگفت زده میکنه و لغات جدیدش تو جمله میاره   البته بخش فرهنگ لغت به طور کامل نمیبندم چون هنوز خیلی ناقصه اما این جا دقیقا همینجا یه بخش واسه جمله های دردونه میدرستم. اسمشم میزارم  دیالوگ های ماهرخ جون(جمله واره های ماهک من)    
31 مرداد 1392

بازی 30 و 31+ طرز تهیه خمیر بازی

امروز ظهر یه کارایی کردیم   نه که کارستون اما .... رفتم سراغ کتابای دردونه و دفتر وایت برد و ماژیکش برداشتم اشکال هندسی در چپ و راست برگه کشیدم  و ازش خواستم با خطوط افقی بهم وصل کنه اولش که متوجه نشد و نقاشی کشید رفتیم سراغ مداد و دفتر و بعد از اون مدادشمعی اشکال هندسی و شمارش و شکل های نظیر هم اینها ر با هم کار کردیم  بالاخره ماهرخ خسته شد و رفت     بعد از استراحت ماهرخ و یه خواب ظهر طولانی با کلی انرژی یه عصر جدید و تجربه کردیم واسش خمیر بازی درست کردم اما دو رنگ  خوب رنگام کم بود      وای وای وای وااا...
30 مرداد 1392

دو تا سه سالگی

  رشد ذهنی جهان مکانی بزرگ و پیچیده است . کودکان دو تا سه سال تلاش میکنند قوانین را بشناسند .     از آنجاکه آن‌ها قادر به فهمیدن درصد کمی از چگونگی کارکرد جهان هستند، بقیه آنچه را که می خواهند بدانند تصور می کنند، بنابراین جهان اطراف آن‌ها ترکیبی از خیال و واقعیت است . در پاسخ به چراهای آن‌ها، توضیحات ساده کمک بزرگی به آن‌ها خواهدکرد . مراقب صحبت‌هایتان در حضور کودکتان باشید . درک آن‌ها از کلمات بیشتر از درک آن‌ها از جهان است . ممکن است از حرفهایی که از بزرگ‌تر ها درباره روابط، خودشان یا اطرافیانی که می شناسند می شنوند بر...
28 مرداد 1392

شعر اعداد2

یه شعر قدیمی آموزش اعداد . . . . . یک، یک دوستی داشتم دو، دوستش می داشتم سه، سپاس گذارم چهار، چاره ندارم   پنج، پنجه ی آفتاب شیش، شیشه ی عمرم هفت، هفت تیر به دستم هشت، هشت ساله دختر نه، نوروز امسال ده، ده ساله دختر یازده، ریزه میزه دوازده، گل می ریزه ...
28 مرداد 1392

نهایت صفر

گاهی تهی شدن   گاهی تو هوا معلق بودن گاهی هم سنگین تر از  مفهوم وزن و من خالی از .... اونقدر خالی که بغضی راه گلو ر میبنده راه به چشم باز میکنه  سوز حرکتش بینی میسوزونه اما همونجا همون پشت چشم میمونه و برمیگرده اونوقت چشم آدم برقی میزنه و دلش منتظر یه تلنگر که بلرزه اون تلنگر میتونه صدای پدر باشه که داره دستور خرید میپرسه و دل ترجیح میده با اشک شوق از چشم جاری شه که شکر از بودنش و سایه ی سبزی که کمتر قدر میدانم گاهی میتونه سایه ی ماهکم باشه بین قهقهه ی بازی ها ی کودکانه و اشک راهش پیدا میکنه اما .... به چه جرم؟ دلتنگی؟ شادی؟ تنهایی؟ هیچ بودن؟خالی از هر تحرک ...
26 مرداد 1392

[عنوان ندارد]

خدایا=خدایا دوشگاره=گوشواره گمندر=گردنبند گردن=گردن خبوسه=خربزه  عرس خانم=عروس خانم شیمک=شکم تللد مومک=تولدت مبارک گاگا میسنه گاگا میتنه دوش=آقا میاد میزنت آقا گوشت میکنه مامان میدشه=مامان میکشت خودنییه=خوردنیه دبیار=دربیار  تفیث=کثیف
25 مرداد 1392

اولین رنگها و هندسه

سلام یادتونه چند تا پست قبلی گفتم ماهرخ دایره مثلث و لوزی میشناسه   خوشحالم که الان دیگه مربع ر هم میشناسه و میگه ابعبع و حتی سعی میکنه مثلث ر بکشه عزیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزم واااااااااااااااااااای یادمه یه روزی سردرگم بودم از اینکه کی و چطوری رنگها ر با دخترم کار کنم و اون یاد بگیره پس به رنگ انگشتی و ماژیک و کارتای دید آموز پناه بردم و خوشبختانه ماهک من الان چهار تا  رنگ میشناسه مشکی قرمر آبی و کمی صورتی عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزم خیلی خوشحالم ...
24 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد